{{item.fa_name}}

جست‌و‌جوی دقیق برای معنی بهم‌ چسبیده‌، ب در واژه‌نامه ترجمیک

متاسفانه جستجوی دقیق عین این کلمه یا عبارت، نتیجه‌ای دربرنداشت.




معنی بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ , شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر , کرده‌، تحت‌ فشار, معنی بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ پ شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر پ کرده‌، تحت‌ فشار, معنی fik‌ ]sfdbi‌، fاik‌ [ma‌ omcbi‌(keg‌ اjتiاd‌ اsتomاjiاd‌ , alsتi‌)، fاik‌ [ku‌abi‌، lاc;vاaتi‌abi‌، kdاj‌ ]dxd‌ ;dc , lcbi‌، تpت‌ taاc, معنی اصطلاح بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ , شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر , کرده‌، تحت‌ فشار, معادل بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ , شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر , کرده‌، تحت‌ فشار, بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ , شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر , کرده‌، تحت‌ فشار چی میشه؟, بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ , شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر , کرده‌، تحت‌ فشار یعنی چی؟, بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ , شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر , کرده‌، تحت‌ فشار synonym, بهم‌ چسبیده‌، باهم‌ جوش‌ خورده‌(مثل‌ انتهای‌ استخوانهای‌ , شکسته‌)، باهم‌ جمع‌شده‌، کارگذاشته‌شده‌، میان‌ چیزی‌ گیر , کرده‌، تحت‌ فشار definition,